( منصفة ) منصفة. [ م ِ / م َ ص َ ف َ ] ( ع ص ، اِ ) زن خدمتکار. ج ، مناصف. ( ناظم الاطباء ). مؤنث منصف. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به منصف شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) مونث منصف زن خدمتکار . حالت و چگونگی منصف .
فرهنگ معین
(مُ ص فِ ) [ ع . منصفة . ] (اِفا. ) مؤنث منصف . ، هیئت ~ در بعضی جرایم گروهی به تعداد معین از افراد عادی طبق قانون در دادگاه شرکت می کنند و پس از ختم دادرسی با هیئت دادرسان به مشاوره می پردازند و نظر خود را اظهار می کنند.