منصفانه

/monsefAne/

مترادف منصفانه: حق بینانه، دادگرانه، عادلانه

برابر پارسی: دادگرانه، دادمنشانه، دادورانه

معنی انگلیسی:
equitably, justly, fair, just, equitable, [adv.] equitably, [adj.] fair, evenhanded, fair-minded, fairly, judicial, square, open-mindedly, reasonable, rightful, rightly

لغت نامه دهخدا

منصفانه. [ م ُ ص ِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) بی ریا و از روی راستی وصداقت و انصاف. ( ناظم الاطباء ). رجوع به منصف شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) از روی عدل و انصاف : [ اعمال خود را کاملا منصفانه جلوه میدهد . ]

فرهنگ معین

(مُ ص نِ ) [ ع - فا. ] (ص . ق . ) از روی عدل و انصاف .

فرهنگ عمید

از روی عدل و انصاف، عادلانه.

مترادف ها

just (صفت)
درست، مقتضی، بجا، منصف، بامروت، منصفانه، مستحق، بی طرف، فریور، عادل، با عدالت، باانصاف، مشروع

candid (صفت)
راست، بی تزویر، صمیمی، بی پرده، منصفانه، بی ریا، صاف و ساده، قلبی، راستگو

fair (صفت)
منصف، بور، زیبا، خوبرو، لطیف، منصفانه، بیطرفانه، نسبتا خوب، بدون ابر، فریور

impartial (صفت)
منصفانه، بی غرض، بی طرف، عادل، راست بین، حقگو

even-handed (صفت)
منصفانه، بی غرضانه، بیطرفانه

even-handedly (قید)
منصفانه

fairly (قید)
منصفانه

justly (قید)
منصفانه، عادلانه

فارسی به عربی

صریح , فقط , نزیه

پیشنهاد کاربران

منصفانه: عادلانه ، نسبتا خوب و مناسب.
( ( به طبقه پایین که برگشتند آرزو گفت "البته زحمت خانه از آپارتمان بیشتر است ولی به نظر من قیمتی که پیشنهاد کرده اند منصفانه است . البته حتما تخفیف هم می گیریم . " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 18. ) )

بپرس