منشع

لغت نامه دهخدا

منشع. [ م ِ ش َ ] ( ع اِ ) دارودان که بدان دارو در بینی ریزند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به مِنشعة شود.

منشع. [ م َ ش َ ] ( ع مص ) نشع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به نشع شود.

منشع. [ م ُ ش َع ع ] ( ع ص ) گرگ غارت آورنده در گوسفندان. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به انشعاع شود.

فرهنگ فارسی

گرگ غارت آورنده در گوسفندان .

پیشنهاد کاربران

بپرس