منسوخ کردن


مترادف منسوخ کردن: باطل کردن، ازبین بردن، لغو کردن، ملغا ساختن ، ازرواج انداختن

متضاد منسوخ کردن: باب کردن، متداول ساختن

برابر پارسی: نابود کردن، برانداختن، برافنکندن، از میان

معنی انگلیسی:
abolish, extirpate, to abolish

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - نیست کردن . ۲ - باطل کردن : [ این نسخ ما می فرماییم و هر چه منسوخ کنیم از آن کنیم تا دیگری به از آن آریم . ] ( کشف اسرار ۳٠۹ : ۱ )

مترادف ها

abolish (فعل)
منسوخ کردن، از میان بردن، برانداختن، موقوف کردن

abrogate (فعل)
منسوخ کردن، از میان بردن، لغو کردن، باطل کردن

annul (فعل)
منسوخ کردن، لغو کردن، باطل کردن، خنثی کردن، فسخ کردن

فارسی به عربی

الغ

پیشنهاد کاربران

منسوخ کردن ؛ باطل کردن. محو کردن. متروک کردن. موقوف ساختن. ورانداختن :
نام تو مدروس کرد آوازه اسفندیار
ذکر تو منسوخ کرد افسانه افراسیاب.
امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 67 ) .
دستبرد و زور تو منسوخ کرد اندر جهان
...
[مشاهده متن کامل]

دستبرد رستم دستان و زور زال زر.
امیر معزی ( ایضاً ص 206 ) .
رسم او معدوم کرد آثار میران قدیم
نام او منسوخ کرد اخبار شاهان سلف.
عبدالواسع جبلی ( دیوان چ صفا ج 1 ص 229 ) .
رای تو در ممالک سلطان
کرده منسوخ رسمهای ذمیم.
عبدالواسع جبلی ( ایضاً ص 276 ) .
کرده تاریخ رسم او منسوخ
سمر رسم دوده برمک.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 670 ) .
بر آسمان فرشته روزی به بخت من
منسوخ کرد آیت رزق از ادای نان.
خاقانی.
شمار لشکر را وضعی ساخته اند که دفتر عرض را بدان منسوخ کرده اند. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 22 و 23 ) .
شب کند منسوخ شغل روز را
دان جمادی آن خردافروز را.
مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 75 ) .
هر شریعت راکه حق منسوخ کرد
او گیا برد و عوض آورد ورد.
مولوی.
نه از لات و عزی برآورد گرد
که تورات و انجیل منسوخ کرد.
سعدی ( بوستان ) .
قصه لیلی مخوان وغصه مجنون
عشق تو منسوخ کرد رسم اوائل.
سعدی.
آمد گه آنکه بوی گلزار
منسوخ کند گلاب عطار.
سعدی.
ناسخ نسخه صحیفه باغ
کرد منسوخ طبله عطار.
عبید زاکانی.

do away with
برانداختن
مقرر نکرد