نزد یک اختراع او منسوخ
مایه کتبهای یونانی.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 342 ).
طغرای شهنشاه جهان منسوخ است تا خط نکو بر رخ فرخ زده ای.
سنائی ( ایضاً ص 613 ).
به جنب رای تو منسوخ چشمه خورشیدبه پیش قدر تو مدروس گنبد خضرا.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 18 ).
با دولت شاه اخستان منسوخ دان هر داستان کز خسروان باستان در صحف اخبار آمده.
خاقانی.
جود تو تازه کرد رسومش وگرنه بودمنسوخ آیت کرم و داستان شکر.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ بحرالعلومی ص 86 ).
- منسوخ شدن ؛ محو شدن. باطل شدن. متروک شدن. ور افتادن. از رواج و تداول افتادن :
مشهور شد از رایت اوآیت مهدی
منسوخ شد از هیبت او فتنه دجال.
ابوالفرج رونی ( دیوان چ پروفسور چایکین ص 77 ).
منسوخ شد به گیتی زین داستان و قصه
هم قصه سکندرهم داستان دارا.
امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 5 ).
با فتحنامه ها و ظفرنامه های تومدروس شد حکایت و منسوخ شد سمر.
امیر معزی.
منسوخ شد از دهر و بازآنکه خداوندمر علم ترا ناسخ تأثیر وبا کرد.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 72 ).
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفازین هر دونام مانده چو سیمرغ و کیمیا.
عبدالواسع جبلی.
از همت رفیع تومنسوخ شد همم با سیرت بدیع تو مذموم شد سیر.
عبدالواسع جبلی ( دیوان چ صفا ج 1 ص 189 ).
منسوخ شد چو دولت فرزانگان نیاز
معدوم شد چو نعمت آزادگان فقیر.
عبدالواسع جبلی ( دیوان چ صفا ج 1 ص 219 ).
منسوخ شد ز لوح کرم آیت امید
معدوم شد ز درج شرف گوهر ثمین.
جمال الدین عبدالرزاق ( دیوان چ وحید دستگردی ص 300 ).
در نسخ عطارد از حروفت
منسوخ شد آیت وقوفت.
نظامی.
باز شب منسوخ شد از نور روزتا جمادی سوخت زآن آتش فروز.
مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 75 ).
جمله ادیان و ملل به ظهور دین او منسوخ شد. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 44 ).- منسوخ کردن ؛ باطل کردن. محو کردن. متروک کردن. موقوف ساختن. ورانداختن : بیشتر بخوانید ...