منسوب کردن


برابر پارسی: پیوند دادن

معنی انگلیسی:
to charge with

پیشنهاد کاربران

منسوب کردن ؛ منسوب داشتن :
چه مقدار آفتاب و آسمان را
بدو منسوب نتوان کرد آن را.
ناصرخسرو.
خسرو خشم گیرد و مرا به جهل منسوب کند. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 121 ) . نقل است که وقتی او را به جبر منسوب کردند از آن جهت رنج بسیار کشید. ( تذکرةالاولیاء عطار چ کتابخانه مرکزی ج 2 ص 255 ) . وعلما را به گدایی منسوب کنند. ( گلستان سعدی ) . پدر گفت ای پسر بمجرد این خیال باطل نشاید روی از تربیت ناصحان بگردانیدن و علما را به ضلالت منسوب کردن. ( گلستان سعدی ) . رجوع به ترکیب منسوب داشتن شود.
...
[مشاهده متن کامل]

نسبت دادن. [ ن ِ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) منسوب کردن. ( یادداشت مؤلف ) . بستن به. اسناد :
کدو بود چاهی تهی از فروغ
به او نسبت نور دادن دروغ.
ملاطغرا.
در میکده بی پاوسریهاست ، سروپا
نسبت به خود آنکس که دهد نقص تمام است.
واله ( از آنندراج ) .
بربستن، پیوند دادن
منسوب کردن : منتسب نمودن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 225 ) .
گماشتن

نسبت داده شده