منسرح
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - حیوان تند و آسان رونده . ۲ - مرد بر پشت خفته و هر دو پا باز کرده ۳ - کسی که از لباس خویش بیرون آید برهنه ۴ - یکی از بحرهای عروضی که اصل آن بر وزن مستفعلن مفعولات است اما سالم آن معمول نیست . بحر منسرح مزاحف [ زد نفس سر بمهر : صبح ملمع نقاب مفتعلن فاعت مفتعلن فاعت خیمه روحانیان گشت معنبر طناب مفتعلن فاعت مفتعلن فاعت . ] ( همائی . بدیع ... ۱۳۴۳ ص ۱۳۶ )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید