منزوی شدن


مترادف منزوی شدن: خلوت گزیدن، گوشه گیر شدن، عزلت گزیدن، تنها شدن، دوری گزیدن، گوشه نشین شدن

مترادف ها

retire (فعل)
کناره گیری کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، استراحت کردن، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن

seclude (فعل)
جدا کردن، مجزا کردن، منزوی شدن، منزوی کردن، گوشه انزوا اختیار کردن

فارسی به عربی

دولاب

پیشنهاد کاربران

منزوی شدن ؛ انزوا جستن. عزلت گزیدن. گوشه نشینی اختیار کردن. گوشه گیری کردن : در بیت الاحزان مسکن منزوی شد و همه عمر خایف و خافی در سوراخ خزید. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 143 ) .