منزوع
لغت نامه دهخدا
- زبیب منزوع العجم ؛ کشمش دانه بیرون کرده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- منزوع الرغوة ؛ کف زده. کف گرفته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| برکنده شده و غارت شده. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید