مندوف

لغت نامه دهخدا

مندوف. [ م َ ] ( ع ص ) پنبه زده. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ندیف. محلوج. منفوش. حلیج. فلخیده. فلخمیده. واخیده. شیده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

پنبه زده . ندیف

پیشنهاد کاربران

بپرس