مندمه

لغت نامه دهخدا

( مندمة ) مندمة. [ م َ دَ م َ ] ( ع اِمص ) پشیمانی. مندم. ( منتهی الارب ). پشیمانی و ندامت. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) چیزی که مایه پشیمانی شود. و منه الحدیث : الیمین حنث او مندمة. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

پشیمانی . مندم

پیشنهاد کاربران

بپرس