مندرس شدن


مترادف مندرس شدن: فرسوده شدن، ژنده شدن، کهنه شدن، پاره پاره شدن

معنی انگلیسی:
fray, frazzle

فرهنگ فارسی

( مصدر ) کهنه شدن فرسوده شدن .

پیشنهاد کاربران

مندرس شدن ؛ از میان رفتن. محو شدن :
ز انعام تو منبسط شد زمین
در ایام تو مندرس شد فنا.
امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 32 ) .
بیشتر از رسوم پادشاهی به روزگار ایشان مندرس شد. ( چهار مقاله ص 40 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

شد نام معن زایده و قس ساعده
منسوخ و مندرس ز عطا و کلام تو.
عبدالواسع جبلی.
بستانها و کوشکهای دیگر که خداوندان آن را نمی شناسند و نمی دانند و بیشترین آن مندرس و منهدم شده اند. ( تاریخ قم ص 36 ) .