مندب
لغت نامه دهخدا
مندب. [ م ُ دِ ] ( ع ص ) خود را در خطر افکننده. ( آنندراج ). آنکه خودرا در خطر می اندازد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). || زخم که نشان آن سخت کنده شود. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). || اثر زخم کلان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به انداب شود.
مندب. [ م َ دَ ] ( اِخ ) ساحلی است مقابل زبید به یمن و آن کوه مشرفی است. ( از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان و باب المندب شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید