منخدع. [ م ُ خ َ دِ ] ( ع ص ) فریفته شونده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). فریفته شده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : نصربن الحسن بدین لمعه برق منخدع گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 264 ). || مکروهی یابنده در بی خبری. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ).