منحول

/manhul/

مترادف منحول: سخن بربسته، شعربربسته، منتسب، انتحالی

لغت نامه دهخدا

منحول. [ م َ ] ( ع ص ) شعر و سخن بربسته بر خود که دیگری گفته باشد. ( منتهی الارب ). شعر دیگری که بی تغییر الفاظ و مضمون به نام خود خوانده باشند. ( غیاث ) ( آنندراج ). شعر و یا سخن دیگری را بر خود بسته. ( ناظم الاطباء ) :
هر آن مدیح که خالی بود ز نامت
بودش معنی منحول و لفظ ابتر.
مسعودسعد.
خود را ز ره مدحت منحول و مزور
مداح نماینده به ممدوح نمایان.
سوزنی.
خنده زنم چون بدو منحول و سست
سخت مباهات کنند این و آن.
خاقانی.
غرر سحر ستانید که خاقانی راست
ژاژ منحول به دزدان غرربازدهید.
خاقانی.
یا توارد خاطر است یا موافقت طبیعت و اگر منحول است کتاب را انتحال عیب نباشد. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 111 ).

فرهنگ فارسی

سخن یاشعرکه ازدیگری باشدوبه خودنسبت بدهند
( اسم ) سخن یا شعر دیگری که بخود بر بسته باشند : [ غرر سحر ستانید که خاقانی راست ژاژ منحول بدزدان غرر باز دهید . ] ( خاقانی . سج . ۱۶۶ )

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ مف . ) سخن یا شعری که از دیگری باشد و به خود نسبت دهند.

فرهنگ عمید

ویژگی سخن یا شعری که به دروغ به خود نسبت بدهند.

پیشنهاد کاربران

هو
جعلی ، آپوکریفال. مانند خزعبلاتی که به تورات تحریف شده الحاق شده است ، نظیر کتب حزقیال ، دانیال وغیره.

بپرس