هر آن مدیح که خالی بود ز نامت
بودش معنی منحول و لفظ ابتر.
مسعودسعد.
خود را ز ره مدحت منحول و مزورمداح نماینده به ممدوح نمایان.
سوزنی.
خنده زنم چون بدو منحول و سست سخت مباهات کنند این و آن.
خاقانی.
غرر سحر ستانید که خاقانی راست ژاژ منحول به دزدان غرربازدهید.
خاقانی.
یا توارد خاطر است یا موافقت طبیعت و اگر منحول است کتاب را انتحال عیب نباشد. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 111 ).