منحطه

لغت نامه دهخدا

( منحطة ) منحطة. [ م ُ ح َ طَ ] ( ع ص )نحطه رسیده از اسب و شتر. ( منتهی الارب ). اسب و یا شتر گرفتار بیماری نحطه. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نحطةرسیده از اسب و شتر. و نحطة بیماریی است در سینه اسب و شتر. ( آنندراج ). رجوع به منحوط شود.

پیشنهاد کاربران

سلیم
منحطه: پست، دون پایه در برابرعالیه یعنی بلند پایه
سوناخوس از بوسیدن خون بوذ، اندر اجواف رکها سه نوع بود: یکی آنک عفونت او کمتر از تحلل او بوذ و این تب از اول صعب بوذ باز کمترکمتر همى‏کردذ و سلیم بوذ و این را منحطه خوانند، هدایت المتعلمین فی طب ص 688
و این تب که او را سوناخوس می خوانند که از پوسیدن خون در حفرۀ رگها است سه نوع می باشد :
...
[مشاهده متن کامل]

یکی آنکه عفونت او کمتر از تحلل او است و این تب در اول سخت است بعد کمتر و کمتر می شود و آرام است و این را منحطه می خوانند .

بپرس