منحصر بفرد

مترادف ها

sole (صفت)
تنها، منحصر بفرد، فردی، یگانه

particular (صفت)
دقیق، خاص، مخصوص، منحصر بفرد، تک، خصوصی، ویژه، بخصوص، مختص، نکته بین

exclusive (صفت)
تنها، منحصر، گران، دربست، انحصاری، منحصر بفرد، انتصاری

individual (صفت)
منحصر بفرد، فردی، تک، متعلق بفرد

monopolized (صفت)
انحصاری، منحصر بفرد

فارسی به عربی

شخص , معین
نعل

پیشنهاد کاربران

ویژه کس
یک دانه
beyond/without compare
یکه، یکتا، بی مانند
بی چون. ( ص مرکب ) بی نظیر و بی مانند. ( آنندراج ) . بی مثال و بی نظیر و بی شبیه. ( ناظم الاطباء ) . بی مانند و بی نظیر. ( فرهنگ فارسی معین ) . ، بیچون. ( اِخ ) نامی از نام های حق سبحانه و تعالی. ( آنندراج ) . خدای تعالی. ( فرهنگ فارسی معین ) . آنکه از وی تفسیر نتوان کرد و نعتش نتوان نمود. ( ناظم الاطباء ) : حضرت بیچون. قادر بی چون ؛ خدای تبارک و تعالی. خدای تعالی. نامی از نامهای خدای تعالی :
...
[مشاهده متن کامل]

زنده به آن زندگان که چنین گفت
ایزد سبحان بی چگونه و بی چون.
ناصرخسرو.
ملک العرش بی چون جواب داد که یا محمد اگر تو نبودی یوسف را نیافریدمی. ( قصص الانبیاء ص 61 ) . . . سرای باقی هفتاد و چندان بتو رسد و بدیدار بیچون مشرف گردی. ( قصص الانبیاء ص 157 ) .
نگار ایزد بیچونی ای نگاررهی
زهی نگارنگار و زهی نگار گری.
سوزنی.
عمری که میرود همه حال جهد کنی
تا در رضای خالق بیچون بسر بری.
سعدی.
توان در بلاغت به سحبان رسید
نه در کنه بیچون سبحان رسید.
سعدی.
ارادت بیچون یکی را از تخت شاهی فرود آرد و دیگری را در شکم ماهی نکو دارد. ( گلستان ) .
سپاس از خداوند بی مثل و بیچون
که با طالع سعد و با بخت میمون.
؟

being without example
بخصوص
خود ویژه
انحصار یک چیز یا یک ویژگی به یک فرد خاص
یونیک

یونیک
تکویژه/تک ویژه
بی مانند ، تک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس