به منجک جهاندی مرا از درت
بهانه نهادی تو بر مادرت.
منجیک ( از لغت فرس چ عباس اقبال ص 272 ).
از کون خر فروتر و پنج ارش می برجهد سبکتر از منجک.
منجیک ( از لغت فرس ایضاً ص 272 ).
|| به معنی برجستن باشد. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ).برجستگی. ( برهان ). ظاهراً از معنی اول استخراج کرده اند. ( از حاشیه برهان چ معین ). || به معنی گهواره هم هست که به عربی مهد گویند. ( برهان ). گهواره. مهد. ( از ناظم الاطباء ): المهد؛ منجک. ( مهذب الاسماء ).منجک. [ م ُ ج َ ] ( اِ مصغر ) مصغر منج است که زنبور عسل باشد. ( برهان ). زنبور خرد. ( ناظم الاطباء ). منج خرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . || به معنی قرنفل هم آمده است. ( برهان ). میخک و قرنفل. ( ناظم الاطباء ).