فرهنگ اسم ها
معنی: نوعی زینت به شکل گوی کوچک که برای تزیین ر روی لباس، گل سر، و مانند آنها دوخته یا چسبانده می شود
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم دختر، اسم ترکی
لغت نامه دهخدا
سر ماه دادش کلاه و کمر
یکی مهر منجوق و زرین سپر.
اسدی ( گرشاسبنامه چ یغمائی ص 327 ).
ای برده علامت به رخ خوب و به قامت شد ریش تو ماننده منجوق علامت.
دهقان علی شطرنجی.
از بهر تو می طرازد ایام منجوق ز صبح و پرچم از شام.
خاقانی.
گر چتر روزسوختم از دم عجب مدارمنجوق صبح و پرچم شب هم بسوختم.
خاقانی.
ز موج خون که بر می شد به عیوق پر از خون گشته طاسکهای منجوق.
نظامی ( خسرو و شیرین چ وحید ص 162 ).
چو از رایت شیرپیکر سپهربرآورد منجوق تابنده مهر.
نظامی.
در کوکبه طلوع آدم منجوق لوای عز والاست.
عطار ( دیوان چ تقی تفضلی ص 851 ).
منجوق عماری رفعتش فرق فرقد و عیوق می شود. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 64 ). || عَلَم را نیز گفته اند. ( فرهنگ رشیدی ) ( برهان ). نوعی عَلَم . ( از دزی ج 2 ص 617 ). رایت. درفش. قسمی علم : خلعتی سخت بزرگ فاخر راست کرده بودند حاجب بزرگ را از کوس و علامتهای فراخ و منجوق و غلامان و بدره های درم و... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 156 ).ز منجوق و از گونه گونه درفش
شد آذین زده روی چرخ بنفش.
اسدی.
بی اندازه منجوق و زرین درفش همان چترها زرد و سرخ و بنفش.
اسدی.
همیدون هزار اسب زرین ستام صد و شصت منجوق از بهر نام.
اسدی.
کمترین منجوق بنماید همی در موکبت آن ظفرها کز درفش کاویان آمد پدید.
امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 149 ).
طرب با جام زرینش به بزم اندر برابر شدبیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - گوی و قبه ای که بر سر رایت ( درفش ) نصب میکردند ماهچه علم . ۲ - علم رایت درفش : [ چو زلف بتان جعد منجوق باد گهی بر نوشت و گهی بر گشاد . ] ( اسدی . رشیدی ) ۳ - رایتی که بر کنگره های برج جهت اعلام نماز جماعت می افراشتند . ۴ - چتر . سایبان ۵ - تاج . ۶ - گوی و زینتهای دیگر که بر بالای منار و برج بعنوان آیین بندی نصب کنند . ۷ - دانه های ریز از جنس شیشه و بلور که زیور جامه سازند.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] ماهچۀ عَلَم، آنچه بر سر علم نصب کنند.
۳. [قدیمی] چتر.
مترادف ها
منجوق
پیشنهاد کاربران
منجوق یا بونجوق [ترکی]
در اتیمولوژی موندوزوک در مجاری که ترک های هون هستند
اسم نواده های آتیلا خان
مانژوکیچ در منطقه یوگوسلاویاز مونجوق ترکی هست
دهخدا عجی چیزی گفتی
چون قلی ، قلدر ، چماق ، قلچماق ، بقچه ، بایقوش ، یوقورت ، قره ، قورت ، قوروت
در اتیمولوژی موندوزوک در مجاری که ترک های هون هستند
اسم نواده های آتیلا خان
مانژوکیچ در منطقه یوگوسلاویاز مونجوق ترکی هست
دهخدا عجی چیزی گفتی
چون قلی ، قلدر ، چماق ، قلچماق ، بقچه ، بایقوش ، یوقورت ، قره ، قورت ، قوروت
فرهنگ فارسی عمید
( اسم ) [ترکی] ۱. دانه های ریز شیشه ای شبیه دانۀ تسبیح که به لباس های زنانه می دوزند.
۲. [قدیمی] ماهچۀ عَلَم؛ آنچه بر سر علم نصب کنند.
۳. [قدیمی] چتر.
گفته شده در دهخدا ق در ترکی نیست؟؟؟
... [مشاهده متن کامل]
حال آیا اصلا ق در ترکی هست آیا؟؟؟
خود دهخدا نوشته؛
قلچماق ، چماق ، قلدر ، قمه ، قاشق ، قایق ، . . . ترکی اند؛ ) ) )
( اسم ) [ترکی] ۱. دانه های ریز شیشه ای شبیه دانۀ تسبیح که به لباس های زنانه می دوزند.
۲. [قدیمی] ماهچۀ عَلَم؛ آنچه بر سر علم نصب کنند.
۳. [قدیمی] چتر.
گفته شده در دهخدا ق در ترکی نیست؟؟؟
... [مشاهده متن کامل]
حال آیا اصلا ق در ترکی هست آیا؟؟؟
خود دهخدا نوشته؛
قلچماق ، چماق ، قلدر ، قمه ، قاشق ، قایق ، . . . ترکی اند؛ ) ) )
در همه لغت نامه های ترکی این کلمه با ریشه ترکی هست
در لام تا کام و همین خود ابادیسم نوشته ریشه ترکی
آقای دهخدا بنظر با دقت مطالعه نکردن
در لام تا کام و همین خود ابادیسم نوشته ریشه ترکی
آقای دهخدا بنظر با دقت مطالعه نکردن
این کلمه ریشه ترکی داره چرا که هم در لغت نامه ترک کاشغری اشاره شده
به سختی در فارسی تلفظ میشه اصلا
به سختی در فارسی تلفظ میشه اصلا
منجوق واژه ای ترکی است جالبه دهخدا نوشته این لفظ فارسی است یا ترکی چون قاف دارد احتمالا فارسی است در حالی که اصلا در زبان فارسی واژه ای با "ق" نداریم یا ترکی است یا عربی، جالبتر اینکه حرف "ق" یا قاف اساسی ترین حرف تشکیل دهنده زبان ترکی است و بیش از هشتاد درصد واژه های ترکی را تشکیل میدهد در ترکیه قاف را به کاف تبدیل کرده اند اما اصل واژه ها با قاف است و این تبدیل حروف در ترکی و عربی متداول است.
... [مشاهده متن کامل]
این واژه در دیوان لغات الترک آمده است و این نشان میدهد دهخدا برای نوشتن لغتنامه اش حتی یکبار دیوان لغات را نخوانده و همینطوری هر چه دل تنگش خواسته نوشته، عجیب است.
منبع واژه: "دیوان لغات الترک" شیخ محمود کاشغری
... [مشاهده متن کامل]
این واژه در دیوان لغات الترک آمده است و این نشان میدهد دهخدا برای نوشتن لغتنامه اش حتی یکبار دیوان لغات را نخوانده و همینطوری هر چه دل تنگش خواسته نوشته، عجیب است.
منبع واژه: "دیوان لغات الترک" شیخ محمود کاشغری
دانه های شیشه ای یا سنگهای ریز و درشت که بعضی از آنها قیمتهای بسیار بالایی دارن.