منجح


مترادف منجح: کامروا، کامیاب، پیروز، پیروزمند، نجات بخش، ناجی، رهایی بخش، رهاننده

لغت نامه دهخدا

منجح. [ م ُ ج ِ ] ( ع ص ) فیروزمند. ج ، مناجیح ، مناجح. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نجات بخش. نتیجه بخش. رهایی دهنده. رهاننده : آنگه ندامت و تأسف مربح و منجح نباشد. ( سندبادنامه ص 79 ). تدبیر صالح و اندیشه منجح آن است که به وسوسه شیطانی و هندسه سحردانی اساس دنیادوستی در سینه او افکنی. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 82 ). فرمود که هرچند نه قوت بازو مفید خواهد بود نه حصانت مکان منجح ، اما بارورا مرمت و عمارت واجب می باید داشت. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 135 ). حسرت و تأسف بر اعوام تعطیل منجح نه. ( جهانگشای جوینی ). او را استرخای مثانه بود ومدتهای مدید اطبای حاذق به علاج او مشغول بودند منجح نیامد. ( جامعالتواریخ رشیدی ). رجوع به انجاح شود.

منجح. [ ] ( اِ ) هو البرود الکافوری. ( بحرالجواهر ). یراد به فی الکحل الروشنایا و الادویة معجون النجاح. ( تذکره داود ضریر انطاکی ص 333 ). برود کافوری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به برود شود.

فرهنگ فارسی

پیروزمند، کامیاب، مناجیح جمع
( اسم ) ۱ - پیروزمند . ۲ - کامیاب کامروا
هوالبرود الکافوری . یرادبه فی الکحل الروشنایا و الادویه معجون النجاح .

فرهنگ معین

(مُ جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) پیروزمند، کامیاب ، کامروا.

فرهنگ عمید

پیروزمند، کامیاب.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] کلیدواژه: یاران امام حسین علیه السلام، شهدای کربلا، منجح بن سهم
از شهدای کربلاست، نامش منجح بن سهم و در زمان امام حسن مجتبی علیه السلام غلام آن حضرت بود. پس از وی غلام سیدالشهدا علیه السلام بود. مادرش کنیز آن حضرت بود. وی را از نوفل بن حارث خرید و از او «منجح » به دنیا آمد. مادر منجح در خانه حضرت امام سجاد علیه السلام خدمت می کرد و چون سفر کربلا پیش آمد، این مادر و فرزند از مدینه همراه امام حسین علیه السلام به کربلا آمدند.
منجح روز عاشورا پس از نبردی دلیرانه در رکاب مولایش به شهادت رسید و از شهدای اولیه بود. نامش در زیارت ناحیه مقدسه و زیارت رجبیه نیز آمده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس