منجاب. [ م ِ ] ( ع ص ) ضعیف. ج ، مناجیب. ( مهذب الاسماء ). سست و ضعیف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تیر تراشیده بی پر و بی پیکان. || امراءة منجاب ؛ زن که فرزند گرامی و برگزیده بسیار زاید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زن و مردی که فرزندان نجیب آرند: رجل و أمراءة منجاب. ( از اقرب الموارد ). || سقاء منجاب ؛ مشک پیراسته شده با پوست اقاقیا و یا پوست دیگر درختان. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) آهنی که بدان آتش را حرکت دهند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). منجاب. [ م ِ ] ( اِخ ) ابن حارث. یکی از ادبای عرب. و بعضی کتاب سیرة معاویه و بنی امیه را بدو نسبت کنند. ( از ابن الندیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).