منتهی

/montahi/

مترادف منتهی: مختوم، منجر

برابر پارسی: پایان، انجامیده، پرداخته، پايان رسیده

لغت نامه دهخدا

منتهی. [ م ُ ت َ ها ] ( ع ص ) به پایان رسیده و پرداخته و انجام داده و به آخر رسیده. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) نهایت. گویند: هو بعیدالمنتهی. ( از اقرب الموارد ) : و اءَن َّ اًلی ربک المنتهی. ( قرآن 42/53 ). رجوع به منتها شود.
- سدرةالمنتهی . رجوع به سدره شود.

منتهی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) به انتها رسیده و به انجام رسیده. به پایان رسیده. تمام شده. محدودشده و منقطعشده و فارغ شده و موقوف شده. ( از ناظم الاطباء ). ج ، منتهون.
- منتهی شدن ؛ به پایان رسیدن. به فرجام آمدن. انجامیدن. فرجامیدن. رسیدن به غایت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- منتهی گردیدن ؛ منتهی شدن : هرچه ادراک او بدان منتهی گردد غایت ادراک او بود نه غایت واحد. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 18 ). رجوع به ترکیب منتهی شدن شود.
|| آنکه در علم یا فنی به حد کمال رسیده و در آن استاد شده باشد. کمال یافته. مقابل مبتدی : مذهب... میان متغلبان فضول جوی و منتهیان راست گوی به هنگام فرق حق از باطل شمشیری فاصل... ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 299 ). آن متقی مشهور آن منتهی مذکور آن شیخ عالم اخلاص... ابواسحاق شهریار... یگانه عهد بود. ( تذکرةالاولیاء عطار چ کتابخانه مرکزی ج 2 ص 244 ).
هلال دولت او بدرگشته در غره
کمال دانش اومنتهی هم از مبداء.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 206 ).
منتهی نبود که موقوف است او
منتظر بنشسته باشد حال جو.
مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 159 ).
عقده را بگشاده گیر ای منتهی
عقده سخت است بر کیسه تهی.
مولوی.
پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند. ( گلستان ). اطلاع بر آن بی ارشاد منتهی متعذر بود و وقوف برآن حد، بی مدد مربی متعسر. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 71 ). اما منتهی را ممکن بود که طریق سعت بگشا و... ( مصباح الهدایه ایضاً ص 107 ). غیبت از خلق در شهود محبوب حال مبتدیان است و منتهیان از آن گذشته قصه زلیخاست که... ( مصباح الهدایه ایضاً ص 142 ). اما مقام منتهیان و رای حال غیبت است چه غیبت حال کسی بود که از مضیق وجود خود خلاص کلی نیافته باشد. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 142 ). فریق اول مبتدیان... و فریق دوم متوسطان..و فریق سوم منتهیان. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 152 ). || به انتها رساننده و به انجام رساننده. ( ناظم الاطباء ). || بازایستاده. بازایستنده : اًنما یرید الشیطان أن یوقع بینکم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکراﷲ و عن الصلوة فهل أنتم منتهون . ( قرآن 91/5 ).

فرهنگ فارسی

به نهایت رسنده، به آخررسیده، به پایان رسیده ، پایان و آخر
( اسم ) ۱ - باخر رسنده بانجام رسنده . ۲ - بپایان رساننده . ۳ - کسی که در علمی فنی یا صنعتی استاد شده مقابل مبتدی . ۴ - تمام شده .

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) به انتها رساننده ، به پایان .

فرهنگ عمید

به آخر رسیده.

مترادف ها

summit (اسم)
اوج، قله، نوک، اعلی درجه، ذروه، منتها درجه، منتهی

extreme (اسم)
منتها درجه، منتهی

پیشنهاد کاربران

"رسیدن" به جای [منتهی شدن]:
این راه به دریا منتهی می شود.
این راه به دریا می رسد.
منجر شده باعث شده
رسیده به
منجر

بپرس