منتهز

لغت نامه دهخدا

منتهز. [ م ُ ت َ هَِ ] ( ع ص ) فرصت یابنده و غنیمت شمارکننده یعنی غنیمت داننده و به جنبش دارنده. ( غیاث ). فرصت یابنده. ( آنندراج ). فرصت یابنده و غنیمت شمرنده. آنکه چیزی را غنیمت می شمرد و پی فرصت می گردد و منتظر و نگران. ( ناظم الاطباء ). رجوع به انتهاز شود.
- منتهز فرصت ؛ منتظر فرصت. ( ناظم الاطباء ). مترصد و مترقب فرصت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و پیوسته مترصد و منتهز فرصت محادثت و مکالمت بود. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 169 ). طایفه ششم طالبان فراغت وقت و منتهزان فرصت طاعت اند. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 277 ).
- منتهز وقت ؛ منتظر وقت و آنکه وقت را غنیمت می شمارد. ( ناظم الاطباء ).
|| زشت خندنده و افراطکننده در آن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). آنکه زشت می خندد و بسیار می خندد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کودک نزدیک بلوغ.( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). رجوع به انتهاز شود.

فرهنگ فارسی

فرصت یابنده، کسی که پی فرصت می گرددوفرصت راغنیمت شمارد
( اسم ) کسی که فرصت را غنیمت شمرد فرصت یابنده جمع : منتهزین .

فرهنگ معین

(مُ تَ هِ ) [ ع . ] (اِفا. ) فرصت طلب ، کسی که پی فرصت می گردد و آن را غنیمت می شمارد.

فرهنگ عمید

کسی که در پی فرصت می گردد و فرصت را غنیمت شمارد، فرصت یابنده.

پیشنهاد کاربران

بپرس