منتفج

لغت نامه دهخدا

منتفج. [ م ُ ت َ ف ِ ] ( ع ص ) متکبر و بزرگ منش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || پهلوی بلند. ( آنندراج ). پهلو آماسیده و برآمده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || صید برانگیخته شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). رجوع به انتفاج شود.

فرهنگ فارسی

متکبر و بزرگ منش . یا صید بر انگیخته شده .

دانشنامه آزاد فارسی

مُنتَفِج
(نیز: منتفق؛ منتفک) از قبایل بزرگ عرب، مستقر در بصره و بغداد و حویزه و خرمشهر در اراضی میان رودخانه های کارون و کرخه و دجله و شط العرب و بعضی از هورهای بزرگ جنوب عراق، متشکل از ده ها تیرۀ کوچک و بزرگ. ریاست این قبیله تا دوره های اخیر با خاندان های آل شبیب و آل سعدون بود. تمام اعضای این قبیله به جز آل سعدون که مالکی مذهب اند، شیعۀ امامیه هستند. آل شبیب از سادات حسینی مدینه بودند که در قرن ۱۱ق به عراق مهاجرت کردند و پس از مدتی به این قبیله پیوستند. اعراب منتفق در اواخر دورۀ صفویه برخی حوادث مهم خوزستان و بصره را رقم زدند. شیخ مانع بن مقامس در اوایل سلطنت شاه سلطان حسین صفوی، حاکم بصره بود و در شورش مولا فرج الله مشعشعی علیه دولت صفوی با او همراه بود. اعراب منتفق بصره در جریان حملات صادق خان زند به بصره از مردم شهر حمایت کردند. بعضی از آنان در همان سال از ادامۀ همراهی با مردم بصره خودداری کرده و به اردوی صادق خان پیوستند. اعراب منتفق در ۱۲۲۸ق به خدمت اسعد پاشا پسر سلیمان پاشا درآمدند و نقش مؤثری در پیروزی او بر عبدالله پاشا وزیر بغداد و تصرف حکومت آن شهر ایفا کردند.

پیشنهاد کاربران

معنی کلمه منتفج این است درجنوب عراق در یک مقطع زمانی
چند عشیره ویا قبیله با یکدیگر متحد وهم پیمان شدند وعنوان خودرا دراصل متفق نهادند که به مرور زمان دراثر گویش محلی به منتفق وبا قلب حرف ق به حرف ج بصورت منتفج رایج گردید
اتحادوهم پیمانی چندعشیره ویاقبیله بایکدیگر که عمده آنها آل سعدون بودند در مناطقی از عراق لواء منتفج یا منتفق را بوجود آورد ودراصل کلمه متفق بود که برای سهولت استعمال در گویش محلی منتفج بکار رفت واصطلاح معروفی شد که تا کنون بکارمیرود

بپرس