منتسب کردن


مترادف منتسب کردن: نسبت دادن، انتساب دادن، وابسته کردن

معنی انگلیسی:
accredit, arrogate, ascribe, impute

مترادف ها

relegate (فعل)
واگذار کردن، طبقه بندی کردن، انداختن، منتسب کردن

refer (فعل)
عطف کردن، ذکر کردن، فرستادن، مراجعه کردن، منسوب بودن، بازگشت دادن، رجوع کردن به، منتسب کردن، عطف کردن به

پیشنهاد کاربران

نسبت خود به ( سوی ) کسی بردن ؛ خود را بدان منتسب ساختن :
بخردی باید و دانش که شود مرد تمام
تو به حیلت چه بری نسبت خود سوی تمیم.
ناصرخسرو.
بربستن، پیوند دادن، وابسته کردن

بپرس