منتر
/mantar/
لغت نامه دهخدا
- انتر و منتر ؛ معطل و حیران و سرگردان. گرفتار حیرت و اعجاب و شگفتی. ( از فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).
- منتر کردن ؛ کسی را حیران و سرگشته و معطل و بی تکلیف گذاشتن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).
- || کسی را مطیع اراده خود کردن و مسحور ساختن و از هر اقدامی بازداشتن.
|| ذکری که مرتاضین برای دفع گزند گزندگان می سرایند. ( ناظم الاطباء ).
منتر. [ م ُ ت َرر ] ( ع ص ) اسب تیزرو. ( منتهی الارب ) یابوی تیزدو. ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) دعا و وردی که شخص را قادر بتصرف در اشیائ میسازد افسون . ۲ - ( صفت ) مسحور افسون شده ۳ - دست انداخته مسخره شده .
اسب تیز رو . یا بوی تیز دو .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [عامیانه] معطل.
۳. (اسم ) افسونی که برای رام کردن جانوران گزنده و درنده بخوانند.
* منتر کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه]
۱. مسخره کردن.
۲. معطل کردن.
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید