منبهه

لغت نامه دهخدا

( منبهة ) منبهة. [ مَم ْ ب َ هََ ] ( ع ص ) مشعر و رهنما و گویند: هذا منبعة علی کذا؛ این مشعر بر این کار است ، و هذا منبهة لفلان ؛ این بلندکننده فلان است و مشعر است به قدر آن. و اشیعوا بالکنی فانها منبهة؛ یعنی به کنیه بخوانید مردمان را زیرا آنها را از گمنامی بدرآورده و بلند می کند قدر آنها را. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). مشعر و راهنما. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

منبهة. [ مُم ْ ب َ هَِ / مُم ْ ب ِ هََ ] ( ع ص ) حاجت فراموش شده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

منبهة. [ م ُ ن َب ْ ب ِ هََ ] ( ع ص ) تأنیث منبه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به منبه شود.
- ادویه منبهة ؛ ادویه محرکه . محرکات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به محرکة شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث منبه یا ادویه منبهه . ادویه محرکه
حاجت فراموش شده .

پیشنهاد کاربران

بپرس