مناکب

لغت نامه دهخدا

مناکب. [ م َ ک ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَنکِب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ِ منکب ، به معنی بازو و کتف. ( آنندراج ).دوشها و کتفهای مردم. ( غیاث ) : مستولی بر مناکب و غوارب براعت. ( تاریخ بیهق ص 20 ). چون خرشید زین بر مناکب کواکب نهاده می رود. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 89 ). روز دیگر که جلاجل کواکب از اعطاف و مناکب این هیون صعب فرو گشودند. ( مرزبان نامه ایضاً ص 196 ). مراکب خاک بر مناکب آب نهاد... ( لباب الالباب چ نفیسی ص 6 ). و رجوع به منکب شود. || چهار پر بال مرغ بعد از قوادم ، واحد ندارد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). پرهای مرغ پس از قوادم ، اول پرهای مرغ را قوادم و پس از آن را مناکب و پس از آن را خوافی و پس از آن را اباهر و پس از همه را کلی گویند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

جمع منکب
۱ - ( اسم ) جمع منکب کتفها دوشها : [ و بجلابیب مواهب خاطر مناکب مثالب عبارت آنرا بپوشانید . ] ( روضه العقول مقدمه مرزبان نامه .۱۳۱۷ .ص ز ) ۲ - کرانه ها . ۳ - نقبای قوم . ۴ - چهار پر بال مرغ بعد از قوادم .

فرهنگ معین

(مَ کِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ منکب ، کتف ها، دوش ها.

فرهنگ عمید

= منکب

پیشنهاد کاربران

نَکَبَ: حرکت دادن کاسه لب به لب از آب، طوری که محتوی آب یک کاسه تا کناره های آن بیاید ولی از کناره های آن نریزد.
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا

مناکب: زمین به حالت کروی است و در جسم کروی هیچ چیز ایستایی ندارد و سقوط هر شیء از روی آن حتمی است.
...
[مشاهده متن کامل]

وَإِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ
صراط مستقیم مانند رفتن روی یک شانه است که رهرو آن، اگر اندکی غفلت کند لَنَاکب شده و از آن پایین می افتد.
نَک‍َب سقوط از یک خط مستقیم خطرناک است.

بپرس