منافذ. [ م َ ف ِ ] ( ع اِ ) ج ِ منفذ. ( اقرب الموارد ). ج ِ منفذ. سوراخها و راهها و معبرها و جایهای روان شدن و جاری گشتن باد و آب و جز آن. ( ناظم الاطباء ). خلل و فرج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : در تجاویف کاریز اعضا و منافذ جوارح او تردد می کرد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 54 ). در منافذ زمین از انواع انبارها مدخر گردانیده. ( مرزبان نامه ایضاً ص 143 ). هوا رابازدارد از رسیدن بدان منافذ. ( مصنفات باباافضل ).
فرهنگ فارسی
جمع منفذ
فرهنگ معین
(مَ فِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ منفذ.
فرهنگ عمید
= منفذ
پیشنهاد کاربران
خلل و فرج . [ خ ُ ل َ ل ُ ف ُ رَ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) منافذ و سوراخهای ریز چون خلل و فرج بدن .