مناف
لغت نامه دهخدا
مناف. [ م َ ] ( اِخ ) نام بتی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ) نام بتی بوده است در جاهلیت. ( از معجم البلدان ).
مناف. [ م َ ] ( اِخ )عبد... پدر هاشم است و عبدالشمس. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). پدر هاشم است و نسبت بدان مَنافی است.( از اقرب الموارد ). رجوع به عبدمناف و منافی شود.
منأف. [ م ِ ءَ ] ( ع ص ) کوشنده و بخت مند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
کوشنده و بخت مند .
پیشنهاد کاربران
بالا رفتن