مناغات

لغت نامه دهخدا

مناغات. [ م ُ ] ( از ع ، اِمص ) مناغاة. سخن نرم گفتن. خوش زبانی کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : بعد، مراعات فراوان و مناغات بی پایان فرمود. ( روضةالعقول ، مقدمه مرزبان نامه چ افست تهران سال 1338 ص ط ). او را به انواع مناغات مبذول دار و حسن و جمال و غنج و دلال او را مدح کن. ( روضةالعقول ، مقدمه مرزبان نامه ایضاً ص یب ). رجوع به مناغاة شود.

مناغاة. [ م ُ ] ( ع مص ) سخن خوش گفتن. یقال : المراءة تناغی صبیها؛ ای یکلمه بما یعجبه و یسره. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به مناغات شود. || عشق بازی کردن با زن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مغازله کردن با زن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || معارضه نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نزدیک گردیدن. یقال : هذا الجبل یناغی السماء؛ ای یدانیها لطوله. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . مناغاة ] (مص ل . ) ۱ - مغازله کردن با زنان . ۲ - معارضه کردن با کسی . ۳ - خوش زبانی کردن با کسی و مسرور کردن او را.

فرهنگ عمید

۱. با کسی خوش زبانی کردن و او را مسرور کردن.
۲. عشق بازی کردن با زنان، مغازله کردن با زن.

پیشنهاد کاربران

بپرس