مناعی
لغت نامه دهخدا
مناعی. [ م َ ] ( ع اِ ) ( از «ن ع ی » ) ج ِ مَنعی ̍ و منعاة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ِ منعی ، به معنی خبر مرگ. ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
بدگویی
درلارستان مثلی است:
مناعی پشت درِ
یا:
مناعی اپشت درِ =مناعی پشت در خوابیده
درلارستان مثلی است:
مناعی پشت درِ
یا:
مناعی اپشت درِ =مناعی پشت در خوابیده
در لارستان مناعی ضرب المثلی است با کاربرد فراوان
مناعی = بدگویی
مناعی پشت درِ یا به رواییت دیگر مناعی پشت در خوابیده=از کسی بد بگی همان مورد به سر خودت می اید و دیگران بد تو گویند
مناعی = بدگویی
مناعی پشت درِ یا به رواییت دیگر مناعی پشت در خوابیده=از کسی بد بگی همان مورد به سر خودت می اید و دیگران بد تو گویند