مناع


مترادف مناع: بازدارنده، منع کننده

لغت نامه دهخدا

مناع. [ م َ ن نا ] ( ع ص ) بازدارنده. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). بسیار بازدارنده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بسیار منعکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) : آنچه از او آمد از من همی نیاید، مرا حیایی مناع است. ( چهارمقاله ص 67 ).
خویشتن را دوست دارد کافر است
زآنکه او مناع شمس اکبر است
مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 313 ).
چنگ در غلغله آید که کجا شد منکر
جام در قهقهه آید که کجا شد مناع.
حافظ.
|| بخیل. ممسک. منه مناع للخیر. ( از اقرب الموارد ).
- مناع خیر. رجوع به ترکیب بعد شود :
چو مناع خیر این حکایت بگفت
ز غیرت جوانمرد را رگ نخفت.
سعدی ( بوستان ).
- مناع للخیر ؛ آنکه دیگری را از خیرات و کارهای نیک بازدارد و منع کند. ( ناظم الاطباء ). مأخوذاز آیه کریمه مناع للخیر معتد أثیم یا آیه مناع للخیر معتد مریب . مانع خیر: شما چرا مناع للخیر می شوید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

منع کننده، بسیار بازدارنده ، بخیل و ممسک
( صفت ) ۱ - بسیارمنع کننده بازدارنده : [ ... مر احیایی مناع است و نازک طبعی با آن یار است . ] ( چهار مقاله . ۲ ) ۶۷ - بخیل ممسک .

فرهنگ معین

(مَ نّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بسیار منع کننده ، بازدارنده . ۲ - بخیل ، ممسک .

فرهنگ عمید

۱. منع کننده، بسیار بازدارنده.
۲. بخیل، ممسک.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَّنَّاعٍ: بسیار منع کننده - بسیار جلوگیر
ریشه کلمه:
منع (۱۷ بار)

«مَنّاع» از مادّه «مَنْع» به حکم این که صیغه مبالغه است، به کسی گفته می شود که بسیار از چیزی منع می کند، بنابراین «مَنّاع لِلْخَیْرِ» کسی است که به هر صورت مخالف هر کار خیر است.

پیشنهاد کاربران

بپرس