[ویکی فقه] مناظره امام صادق (علیه السلام) با طبیب هندی در مورد خلقت و خالق هستی و اینکه خداوند با غیر حواس پنج گانه هم قابل اثبات است، صورت گرفته است.
طبیبی بود اهل یکی از شهرهای هندوستان، که زیاد پیش امام صادق (علیه السّلام) می آمد و همیشه درباره عقیده خود، با امام صادق (علیه السّلام) بحث می کرد. یک روز در حالیکه مشغول کوبیدن هلیله ای «هلیله (بفتح هاء و کسر لام) ثمر درختی است که در هندوستان می روید، آن درخت بزرگ، برگ هایش باریک و دراز، ثمر آن خوشه دار و باندازه مویز، رنگش زرد یا سیاه، در طب بکار می رود، بعربی (اهلیلج) می گویند (فرهنگ عمید).» بود تا برای ساختن دارو آماده شود، باز سخن های سابق را پیش کشید و گفت: جهان همیشه بوده و همیشه خواهد بود، درختی می روید، و درختی از بین می رود، یکنفر متوّلد می شود و دیگری می میرد. و چنین پنداشت که هیچ گونه دلیلی، ادعای مرا در مورد شناخت خدا تایید نمی کند، و این عقیده، سنتی است که از پیشینیان به ما به ارث رسیده و کوچک ترها به تقلید از بزرگ ترها یاد گرفته اند، و تنها راه شناخت موجودات گوناگون، حواس پنج گانه است.
طریق شناخت خدا
طبیب هندی گفت با توجه به اینکه تنها راه شناخت، حس است، شما از چه راهی برای شناخت خدا استفاده می کنید؟امام: از راه عقل و دلیل های عقلی. طبیب: عقل بدون حواس پنج گانه هیچ چیز را نمی تواند درک کند، بنابراین عقل شما بوسیله چشم، خدا را دیده، یا بوسیله گوش، آوازش را شنیده، و یا بوسیله حواس دیگر آنرا درک کرده است؟ امام: «پیش از اینکه وارد بحث شویم یک سؤال از تو می کنم: » تو منکر خدا هستی، و من معترف بوجود او، ناچار در واقع یکی از ما راست می گوید، و دیگری دروغ، فرض دیگری هم هست؟ طبیب: نه. امام: اگر در واقع عقیده تو درست باشد، من خطری در پیش دارم؟ طبیب: نه. امام: اگر در واقع عقیده من درست باشد، آیا اینطور نیست که من قطعا هیچ خطری در پیش ندارم، و با انکار خدا، هلاکت و بدبختی گریبان گیر تو شده؟ طبیب: چرا. امام: بنابراین کدام یک از ما دور اندیش تر و به نجات نزدیک تریم.طبیب: تو، ولی عقیده تو به وجود خدا بر اساس ادعا و تردید است ولی عقیده من به نبودن خدا بر اساس علم و یقین استوار است، زیرا هر چیزی که با حواس پنج گانه، قابل درک نباشد وجود ندارد، و خدا با هیچ یک از حواس قابل درک نیست.امام: تو چون با حواس پنج گانه نمی توانی خدا را درک کنی، وجود او را انکار می کنی ولی من، چون با حواس پنج گانه نمی توانم خدا را درک کنم، بوجود او اعتراف می نمایم. طبیب: چطور؟
اثبات وجود خدا بدون حواس
امام: برای اینکه چیزی که با حواس پنج گانه قابل درک باشد (مانند اجسام و رنگ ها و صداها) تغییرپذیر و از بین رفتنی است، و امکان ندارد که آفریدگار هم مانند آفریده قابل دگرگونی و زوال باشد. طبیب: این حرفی است «ولی دلیل وجود خدا نمی شود» چون من معتقدم که تنها راه شناخت حس است و بدون حس امکان ندارد عقل چیزی را درک کند؟. امام: عین ایرادی که به من داری، به خودت وارد است، چون می گوئی هر چیزی را که حس درک نکند وجود ندارد.طبیب: چطور، نفهمیدم؟ امام: به من ایراد گرفتی که ادعای من بوجود خدا بدون دلیل است این ایراد به تو هم وارد است زیرا دلیلی بر نبودن خدا نداری. بر فرض عقیده تو درست باشد (که هر چیزی که حس آن را درک نکند وجود ندارد) مگر تو سراسر جهان را جستجو کرده ای و خدا را نیافته ای که می گوئی چون او را احساس نمی کنم وجود ندارد؟ طبیب: نه، من چنین جستجوئی نکرده ام. امام: بنابراین چه می دانی؟، شاید این چیزی را که عقل تو آن را انکار می کند، در بعضی از آن مواردی که حواس تو درک نکرده، و تو احاطه علمی نسبت به آنجاها نداری وجود داشته باشد؟ طبیب: نمی دانم، شاید در آنجاها مدبری وجود داشته باشد و شاید هم وجود نداشته باشد؟
قول کنت درباره انکار خدا
...
طبیبی بود اهل یکی از شهرهای هندوستان، که زیاد پیش امام صادق (علیه السّلام) می آمد و همیشه درباره عقیده خود، با امام صادق (علیه السّلام) بحث می کرد. یک روز در حالیکه مشغول کوبیدن هلیله ای «هلیله (بفتح هاء و کسر لام) ثمر درختی است که در هندوستان می روید، آن درخت بزرگ، برگ هایش باریک و دراز، ثمر آن خوشه دار و باندازه مویز، رنگش زرد یا سیاه، در طب بکار می رود، بعربی (اهلیلج) می گویند (فرهنگ عمید).» بود تا برای ساختن دارو آماده شود، باز سخن های سابق را پیش کشید و گفت: جهان همیشه بوده و همیشه خواهد بود، درختی می روید، و درختی از بین می رود، یکنفر متوّلد می شود و دیگری می میرد. و چنین پنداشت که هیچ گونه دلیلی، ادعای مرا در مورد شناخت خدا تایید نمی کند، و این عقیده، سنتی است که از پیشینیان به ما به ارث رسیده و کوچک ترها به تقلید از بزرگ ترها یاد گرفته اند، و تنها راه شناخت موجودات گوناگون، حواس پنج گانه است.
طریق شناخت خدا
طبیب هندی گفت با توجه به اینکه تنها راه شناخت، حس است، شما از چه راهی برای شناخت خدا استفاده می کنید؟امام: از راه عقل و دلیل های عقلی. طبیب: عقل بدون حواس پنج گانه هیچ چیز را نمی تواند درک کند، بنابراین عقل شما بوسیله چشم، خدا را دیده، یا بوسیله گوش، آوازش را شنیده، و یا بوسیله حواس دیگر آنرا درک کرده است؟ امام: «پیش از اینکه وارد بحث شویم یک سؤال از تو می کنم: » تو منکر خدا هستی، و من معترف بوجود او، ناچار در واقع یکی از ما راست می گوید، و دیگری دروغ، فرض دیگری هم هست؟ طبیب: نه. امام: اگر در واقع عقیده تو درست باشد، من خطری در پیش دارم؟ طبیب: نه. امام: اگر در واقع عقیده من درست باشد، آیا اینطور نیست که من قطعا هیچ خطری در پیش ندارم، و با انکار خدا، هلاکت و بدبختی گریبان گیر تو شده؟ طبیب: چرا. امام: بنابراین کدام یک از ما دور اندیش تر و به نجات نزدیک تریم.طبیب: تو، ولی عقیده تو به وجود خدا بر اساس ادعا و تردید است ولی عقیده من به نبودن خدا بر اساس علم و یقین استوار است، زیرا هر چیزی که با حواس پنج گانه، قابل درک نباشد وجود ندارد، و خدا با هیچ یک از حواس قابل درک نیست.امام: تو چون با حواس پنج گانه نمی توانی خدا را درک کنی، وجود او را انکار می کنی ولی من، چون با حواس پنج گانه نمی توانم خدا را درک کنم، بوجود او اعتراف می نمایم. طبیب: چطور؟
اثبات وجود خدا بدون حواس
امام: برای اینکه چیزی که با حواس پنج گانه قابل درک باشد (مانند اجسام و رنگ ها و صداها) تغییرپذیر و از بین رفتنی است، و امکان ندارد که آفریدگار هم مانند آفریده قابل دگرگونی و زوال باشد. طبیب: این حرفی است «ولی دلیل وجود خدا نمی شود» چون من معتقدم که تنها راه شناخت حس است و بدون حس امکان ندارد عقل چیزی را درک کند؟. امام: عین ایرادی که به من داری، به خودت وارد است، چون می گوئی هر چیزی را که حس درک نکند وجود ندارد.طبیب: چطور، نفهمیدم؟ امام: به من ایراد گرفتی که ادعای من بوجود خدا بدون دلیل است این ایراد به تو هم وارد است زیرا دلیلی بر نبودن خدا نداری. بر فرض عقیده تو درست باشد (که هر چیزی که حس آن را درک نکند وجود ندارد) مگر تو سراسر جهان را جستجو کرده ای و خدا را نیافته ای که می گوئی چون او را احساس نمی کنم وجود ندارد؟ طبیب: نه، من چنین جستجوئی نکرده ام. امام: بنابراین چه می دانی؟، شاید این چیزی را که عقل تو آن را انکار می کند، در بعضی از آن مواردی که حواس تو درک نکرده، و تو احاطه علمی نسبت به آنجاها نداری وجود داشته باشد؟ طبیب: نمی دانم، شاید در آنجاها مدبری وجود داشته باشد و شاید هم وجود نداشته باشد؟
قول کنت درباره انکار خدا
...
wikifeqh: مناظره_درباره_وجود_صانع