مناطحه
لغت نامه دهخدا
- مناطحه کردن ؛ مجازاً زد و خورد کردن : با کوه مناطحه کردن سر به باد دادن است. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
فرهنگ فارسی
با یکدیگر سروزدن . شاخ زدن گاو و جز آن
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] پیکار کردن، نبرد کردن.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید