مناضلت
لغت نامه دهخدا
مناضلة. [ م ُ ض َ ل َ ] ( ع مص ) با یکدیگر تیر انداختن به نبرد. ( تاج المصادر بیهقی ). تیراندازی کردن با هم و نبرد نمودن در تیراندازی. نِضال. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). نبرد کردن در تیراندازی. نِضال. نیضال. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مدخل های مفاضلت و مفاضله شود. || از کسی دفع کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). گفتگوی عذر پیش آوردن و دفع کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عذرخواهی کردن از جانب کسی و دفع کردن از وی. ( ناظم الاطباء ). حمایت و دفاع کردن از کسی و از جانب او عذرخواهی کردن. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. مجادله کردن.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید