از وحشت ما من الموت خلاص و لاعنه مناص بازراست. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 74 ).
از کدامین بند می جویی خلاص
وز کدامین قید می خواهی مناص.
مولوی.
آن خراسی می دود قصدش خلاص تا بیابد او ز زخم آن دم مناص .
مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 385 ).
هست سنی را یکی تسبیح خاص هست جبری را ضد آن در مناص.
مولوی ( ایضاً ص 161 ).
|| بازپس شدن و درنگ کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نَوص. ( ناظم الاطباء ). بازپس شدن و خویشن را بازکشیدن. ( غیاث ). || جنبیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) جای گریز. ( دهار ). پناه جای و گریزجای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گریزگاه. ( غیاث ). پناهگاه وجای گریز. ( از اقرب الموارد ). مهرب. مفر. ملجاء. جای گریختن و رهایی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : هرچه افزونتر همی جست او مناص
سوی که می شد جداتر از خلاص.
مولوی.
گر نبودی حبس دنیا را مناص نی بدی وحشت نه دل جُستی خلاص.
مولوی.
مناص. [ م َ ناص ص ] ( ع اِ ) ج ِ مِنَصَّه. تختهای عروسان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به منصه شود.