مناسب بودن


معنی انگلیسی:
apply, befit, pertain, propriety, suit, beseem

مترادف ها

suit (فعل)
وفق دادن، جور کردن، مناسب بودن، خواستگاری کردن، خواست دادن، لباس دادن به

assort (فعل)
جور کردن، طبقه بندی کردن، مناسب بودن، هم نشین شدن

long (فعل)
اشتیاق داشتن، مناسب بودن، میل داشتن، ارزوی چیزی را داشتن

befit (فعل)
مناسب بودن، درخور بودن، برازیدن

be suitable (فعل)
مناسب بودن، سزیدن

be able (فعل)
مناسب بودن، اماده بودن

become (فعل)
مناسب بودن، شدن، درخور بودن، برازیدن، امدن به، زیبنده بودن، تحویل یافتن

فارسی به عربی

ابد , اخلط , اصبح , بدلة , قادر , لمدة طویلة , ناسب

پیشنهاد کاربران

نغز آمدن . [ ن َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) شایسته افتادن . مناسب و مطلوب و بجا واقع شدن :
نغز می آید بر او کن یا مکن
امر و نهی ماجراها در سخن .
مولوی .
چه نغز آمد این یک سخن ز آن دو تن
...
[مشاهده متن کامل]

که بودند سرگشته از دست زن .
سعدی .
چه نغز آمد این نکته در سندباد
که عشق آتش است و هوس تندباد.
سعدی .

به کار آمدن

بپرس