منازلت

لغت نامه دهخدا

منازلت. [ م ُ زَ / زِ ل َ ] ( از ع ، اِمص ) جنگیدن. مقاتله. کارزار کردن. کارزار. جنگ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). منازلة : مگر از طول ایام و امتداد مقام به ستوه آیند و از آن مقاتلت و منازلت روی بتابند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 350 ). || ( اصطلاح تصوف )نزول معنی از غیب و آمادگی دل برای قبول آن. ( فهرست اصطلاحات و نوادر لغات ترجمه رساله قشیریه چ فروزانفر ) : مقام آن بود که بنده به منازلت متحقق گردد بدو، به لونی از طلب و جهد و تکلف. ( ترجمه رساله قشیریه چ فروزانفر ص 91 ). رجوع به منازلات شود.

منازلة. [ م ُ زَ ل َ ] ( ع مص ) با یکدیگر فرود آمدن در حرب از بهر کارزار. نِزال.( تاج المصادر بیهقی ). نِزال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به نزال و منازلت شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) فرود آمدن برای مقابله و مقاتله . ۲ - جنگیدن . ۳ - ( اسم ) مقابله و مقاتله .

فرهنگ عمید

با هم پیکار کردن، در میدان با حریف جنگیدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس