مناخر. [ م َخ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ منخر، به معنی سوراخ بینی. ( غیاث ) ( آنندراج ). ج ِ منخر. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). منخرین. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : پس آنگه دهن شوی و بینی سه بارمناخر به انگشت کوچک بخار.( بوستان ).رجوع به منخر شود.