مناخر

لغت نامه دهخدا

مناخر. [ م َخ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ منخر، به معنی سوراخ بینی. ( غیاث ) ( آنندراج ). ج ِ منخر. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). منخرین. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
پس آنگه دهن شوی و بینی سه بار
مناخر به انگشت کوچک بخار.
( بوستان ).
رجوع به منخر شود.

فرهنگ فارسی

جمع منخر به معنی سوراخ بینی . جمع منخر .

فرهنگ عمید

= منخر

پیشنهاد کاربران

مِنخَر: هر یک از دو سوراخ بینی، مفرد مَناخِر.

بپرس