منابذت
لغت نامه دهخدا
منابذة. [ م ُ ب َ ذَ] ( ع مص ) بر خود پیچیدن هر دو فریق در جنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بر هم پیچیدن دو گروه در جنگ. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || با کسی جنگ و دشمنی آشکارا کردن. ( المصادر زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). || مخالفت و جدایی کردن از کینه و دشمنی. ( از اقرب الموارد ). عهدشکنی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || گفتن انبذ الی الثوب او انبذه الیک و قد وجب البیع بکذا و کذا؛ یا به هم انداختن به سوی یکدیگر جامه هم مانند را یا گفتن کسی را که اگر من سنگ اندازم بیع واجب باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). منابذة در خرید و فروخت که در شریعت اسلام منهی است ، عبارت از آن است که بگویی : «اذا نبذت متاعک و نبذت متاعی فقد وجب البیع بکذا کذا» و یا آنکه به سوی یکدیگر بیندازند جامه را و یا بگوید هرگاه سنگ انداختم بیع واجب می شود. ( ناظم الاطباء ). بیع منابذه و نِباذ چنان است که گویی «انبذ الی الثوب او انبذه الیک و قد وجب البیع بکذا و کذا» یا جامه را به سوی کسی اندازی و او مانند آن به سوی تو اندازد یا بگویی وقتی سنگریزه انداختم بیع واجب شد یا آنکه شخص در میان گله گوسفند رود و سنگریزه ای اندازد و به صاحب گله گوید سنگ به هر کدام اصابت کرد آن به فلان قیمت از آن من باشد. این نوع خرید و فروخت از بیعهای ایام جاهلیت و منهی عنه است. بیعالمنابذة و بیعالحصاة و بیعالقاء الحجر هر سه یکی بوده است. ( از اقرب الموارد ). قسمی عقد بیع در جاهلیت پیش عرب. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ). نوعی بیع بود که در جاهلیت شایع بود به این صورت که بایع جامه ای را نزد مشتری می انداخت وبه صرف این عمل ( بدون اینکه مشتری جامه را دیده و از خصوصیات آن مطلع شده باشد ) بیع واقع می شد. گاهی منابذه از طریق انداختن سنگ بود که به هر کالایی ( جامه یا گوسفند ) که نوع آن بین طرفین مشخص بود اصابت می کرد آن کالا مبیع بوده و بیع واقع می شد. این قسم از منابذه را بیعالحصاة هم می نامیدند. اسلام این عقود را باطل شمرد. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید