لغت نامه دهخدا
- نایب مناب ؛ قائم مقام. جانشین. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : تا به جایی رسد که یک بیت او نایب مناب قصیده ای شود. ( دیوان حافظ، مقدمه جامع دیوان چ قزوینی ص صط ). رجوع به نائب مناب شود.
مناب. [ م ُ ] ( ع ص ) وکیل و قایم مقام. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- مناب فیه ؛ کاری که در آن کسی را وکیل کرده باشند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) جانشین کسی شدن نیابت کردن . یا نایب من . جانشین قایم مقام .
وکیل و قایم مقام . مناب فیه کاری که در آن کسی را وکیل کرده باشندد .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید