تا که در من یزید دور بود
روی نرخ امل به ارزانی.
سوزنی.
داده ام صد جان بهای گوهری در من یزیددر دو عالم داده ام هم رایگان آورده ام.
خاقانی.
دنیا به عرض فقر بده وقت من یزیدکآن گوهر تمام عیار ارزد این بها.
خاقانی.
دل و جانش را در موسم معاملت عشق به من یزید برداده. ( سندبادنامه ص 182 ). کرده و ساخته خویش به من یزید عرض نمی برد. ( المعجم فی معاییر اشعارالعجم ) ( یادداشت مرحوم دهخدا ).بی معرفت مباش که در من یزید عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند.
حافظ.
تورانشه خجسته که در من یزید فضل شد منت مواهب او طوق گردنم.
حافظ.
- به من یزید فروختن ؛ حراج کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : جانان مده اگر دو جهانت دهند از آنک
یوسف به من یزید نشاید فروختن.
میرخسرو ( از آنندراج ).
آنچه از فرایض جمع شده باشد به من یزید بفروشد. ( تاریخ قم ص 176 ).- به من یزید نهادن ؛ در من یزید نهادن. در حراج گذاشتن. به حراج قرار دادن. به مزایده گذاشتن : روایت کرده اند که کودکی در بعضی از غزوات اسیر کرده بودند و در من یزید نهاده. ( کیمیای سعادت ). مدتی است تا معشوقه دلم به دست غوغای عشق داده است و جانم در من یزید هجر نهاده. ( سندبادنامه ص 190 ). جمله را به غارت بیاورد و زنان و فرزندان به من یزیدنهاد. ( تاریخ طبرستان ).
- من یزید کردن ؛ افزودن خواهی در بها. حراج کردن. زیاده طلبی کردن در قیمت : رنج غربت نزدیک من ستوده تر از آنکه حسب و نسب در من یزید کردن و دشمنی راکه همیشه از ما کمتر بوده است تواضع نمودن. ( کلیله و دمنه ) ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
هست در بازار جودت جان معن زائده
کرده خلقان سخای حاتم طی من یزید.
سوزنی.
جایی که دلال شمشیر او در روزبازار معرکه ارواح را من یزید کردی. ( لباب الالباب عوفی ).|| فروخت کالا. || بازار. ( غیاث ) ( آنندراج ).