لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
ژکیدن، غرغر کردن، من من کردن، غرولند کردن، زمزمه کردن
من من کردن، بطور نامفهوم حرف زدن
اشتباه کردن، سنبل کردن، من من کردن، لکنت زبان پیدا کردن، کورکورانه جلو رفتن، توپ را از دست دادن
غرغر کردن، من من کردن، غرولند کردن، جویده سخن گفتن
من من کردن
من من کردن، دست چپ رفتن، به دست چپ رفتن، دست چپ بردن
من من کردن، زیر لب سخن گفتن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
دستپاچه شدن یا از خود تعریف کردن