من من کردن


معنی انگلیسی:
dillydally, falter, hesitate, maunder, mumble, to mutter

لغت نامه دهخدا

من من کردن. [ م ِ م ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) صریح نگفتن. تمجمج. تجمجم. تغمغم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). منگ منگ کردن. جویده جویده و نوعی تودماغی حرف زدن. کلمات را جویده جویده و به صدای آهسته و به صورتی نامفهوم ادا کردن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). بریده و نامفهوم و آمیخته با تردید سخن گفتن به سبب ترس یا شرم یا عدم اطلاع.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) جویده جویده و تو دماغی سخن گفتن با تانی و درنگ بسیار سخن گفتن .

مترادف ها

murmur (فعل)
ژکیدن، غرغر کردن، من من کردن، غرولند کردن، زمزمه کردن

maunder (فعل)
من من کردن، بطور نامفهوم حرف زدن

fumble (فعل)
اشتباه کردن، سنبل کردن، من من کردن، لکنت زبان پیدا کردن، کورکورانه جلو رفتن، توپ را از دست دادن

mutter (فعل)
غرغر کردن، من من کردن، غرولند کردن، جویده سخن گفتن

chunter (فعل)
من من کردن

haw (فعل)
من من کردن، دست چپ رفتن، به دست چپ رفتن، دست چپ بردن

mumble (فعل)
من من کردن، زیر لب سخن گفتن

فارسی به عربی

تحسس , تمتم , غمغم

پیشنهاد کاربران

بپرس