او به تنهایی، به تنهایی
درود بر همگی: )
تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ.
تهی کردن: تخلیه.
تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة.
تهی شدن تن از چیزهای بیرونین: خلُوُّ الجسم عن الأمور الخارجیة، خلوُّ الجسم مع طبعه عن الامور الخارجیة.
... [مشاهده متن کامل]
تهی کردن تن از چیزهای بیرونین: تخلیة الجسم عن الأمور الخارجیة، تخلیة الجسم مع طبعه من الامور الخارجیّة.
اگر تهی از چیزهای بیرونین بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه من الامور الخارجیة، لو خُلِّیَ مع طبعه من الامور الخارجیّة.
هنگامی که تهی از چیزهای بیرونین بشود: حین ما خُلِّیَ و نفسَه من الامور الخارجیة، اذا خُلِّیَ مع طبعه من الامور الخارجیّة.
پارسی را پاس بداریم. . .
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .
تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ.
تهی کردن: تخلیه.
تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة.
تهی شدن تن از چیزهای بیرونین: خلُوُّ الجسم عن الأمور الخارجیة، خلوُّ الجسم مع طبعه عن الامور الخارجیة.
... [مشاهده متن کامل]
تهی کردن تن از چیزهای بیرونین: تخلیة الجسم عن الأمور الخارجیة، تخلیة الجسم مع طبعه من الامور الخارجیّة.
اگر تهی از چیزهای بیرونین بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه من الامور الخارجیة، لو خُلِّیَ مع طبعه من الامور الخارجیّة.
هنگامی که تهی از چیزهای بیرونین بشود: حین ما خُلِّیَ و نفسَه من الامور الخارجیة، اذا خُلِّیَ مع طبعه من الامور الخارجیّة.
پارسی را پاس بداریم. . .
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .
اگر به خود واگذاشته بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه، لو خُلِّیَ و طبعَه.
این دانش واژه ( اصطلاح ) زمانی بکارمی رود که می خواهیم تنها به خود چیزی بنگریم بی نگریستن به دست اندرکاران بیرونی.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .
این دانش واژه ( اصطلاح ) زمانی بکارمی رود که می خواهیم تنها به خود چیزی بنگریم بی نگریستن به دست اندرکاران بیرونی.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .
در این مورد ، به این خاطر ، از این رو
از این رو، از این جهت
ازجایی که هست
من حیث هو {م ِ ح َ ث ُ ه ُ و َ } ( ع ق مرکب ) او به تنهائى؛//
حَیْثُ : [ حیث ]: ظرف مکان و مبنى بر ضم است ؛ « حَیْثُ انَّ »: براى اینکه « مِنْ حَیْثُ »: از جائیکه ؛ « حَیثُ کان »: هر جا که باشد ؛ « مِن حیثُ الثَّقَافة »: از آنچه که به فرهنگ تعلق دارد ؛ « من حیثُ هو »: او به تنهائى ؛ « العَالَمُ من حیثُ هو »: جهان همانست که بوده ؛ « من حیثُ یَدْرِى و لَا یَدْری »: آیا میداند یا نمیداند ؛ « من حیثُ انَّ »: نظر باینکه ؛ « بحیث انَّ »: نظر باینکه ، از این رو .
... [مشاهده متن کامل]
حَیْثُ : [ حیث ]: ظرف مکان و مبنى بر ضم است ؛ « حَیْثُ انَّ »: براى اینکه « مِنْ حَیْثُ »: از جائیکه ؛ « حَیثُ کان »: هر جا که باشد ؛ « مِن حیثُ الثَّقَافة »: از آنچه که به فرهنگ تعلق دارد ؛ « من حیثُ هو »: او به تنهائى ؛ « العَالَمُ من حیثُ هو »: جهان همانست که بوده ؛ « من حیثُ یَدْرِى و لَا یَدْری »: آیا میداند یا نمیداند ؛ « من حیثُ انَّ »: نظر باینکه ؛ « بحیث انَّ »: نظر باینکه ، از این رو .
... [مشاهده متن کامل]