من بنده. [ م َ ب َ دَ/ دِ ] ( اِ مرکب ) مَن ِ بَنده. نویسنده یا شاعر از خود چنین تعبیر کند تواضع را. رهی. حقیر : منت تو گردن من بنده را سخت به یکبار گرانبار کرد.
عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 596 ).
منت خدای را که به فر خدایگان من بنده بیگنه نشدم کشته رایگان.
امیرمعزی.
رجوع به ترکیب های من شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) شاعر و نویسنده از خود بدین کلمه تعبیر آورد برای تواضع : [ منت خدای را که ز فر خدایگان من بنده بی گنه نشدم کشته رایگان . ] ( معزی . ۵۷۵ )