ممیزه

/momayyeze/

معنی انگلیسی:
distinctive

لغت نامه دهخدا

ممیزه. [ م ُ م َی ْ ی ِ زَ ] ( ع ص ) ممیزة. مؤنث ممیز. تمیزدهنده و جداکننده خوب از زشت. ( از ناظم الاطباء ).
- قوه ممیزه ؛ قوه بازشناختن از یکدیگر. یکی از هشت خادم نفس نباتی است که کثیف غذا را از لطیف جدا می کند. قوه ای که چون غذا پخته شود، کثیف را از لطیف جداگرداند. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ).
- هیئت ممیزه ؛ گروهی که در وزارتخانه یا سازمانی برای تشخیص و بررسی امری و یا ارزیابی موضوعی به وجود می آید.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث ممیز جمع : ممیزات . : [ نام مردمی بر آن قوت ممیزه اطلاق کنند که نیک از بد و صحیح از فاسد ... بشناسد ... ] ( مرزبان نامه . ۱۳۱۷ . ص ۱٠٠ ) یا هیئت ممیزه . هیئتی که مامور تشخیص مدارک و حل فصل امور مربوط بیک موسسه باشد

پیشنهاد کاربران

بپرس