مموه
لغت نامه دهخدا
مموه. [ م ُ م َوْ وِه ْ ] ( ع ص ) آنکه قول وی آمیخته از راست و دروغ باشد. ( ناظم الاطباء ).
- حکیم مموه ؛ حکیمی که سفسطه میکند.
|| آنکه زراندودو یا سیم اندود میکند. ( ناظم الاطباء ). || تلبیس کننده. ( ناظم الاطباء ). مردم فریب. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
آنکه قول وی آمیخته از راست و دروغ باشد . حکیم مموه حکیمی که سفسطه می کند . یا آنکه زر اندود و یا سیم اندود می کند .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. آنچه ظاهرش خوب و باطنش بد باشد، دروغین.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید