لغت نامه دهخدا
- اراضی یا جزایر ممنوعه ؛ آنجاها که رفتن و دیدن آن ممتنع و یا غیرممکن است : فاوقدوا ناراً فانسبک الفضه فعلموا انه معدن ( ای ارض هذه الجزیره )... و مثل هذا فی البحر کثیر لایحصی جزائر ممنوعة لایعرفها البحریون فمنها ما لایقدرون علیه. ( اخبار الصین و الهند ص 55 ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
پیشنهاد کاربران
مَمنوعه: نارَوا، ناقانونی، پیشگیری - شُده، بازداشته، بسته، بستەشده، مرزبندی - شده، پنامیده
بازداشته شده
ممنوع به معنی وارد نشودن ترسیدن از جایی مکانی ممنوع گفته میشود ویا وارنشدن به مکانی که جن در ان سکونت دارد ا ممنوع گفته مشود