ممنوع کردن


معنی انگلیسی:
ban, debar, enjoin, forbid, interdict, outlaw, prohibit, proscribe

مترادف ها

interdict (فعل)
قدغن کردن، باز داشتن، رد کردن، اجازه ندادن، ممانعت کردن، ممنوع کردن، محجور کردن، نهی کردن

debar (فعل)
باز داشتن، مانع شدن، محروم کردن، ممنوع کردن

inhibit (فعل)
مانع شدن، منع کردن، ممنوع کردن، باز داشتن و نهی کردن، از بروز احساسات جلوگیری کردن

injunct (فعل)
ممنوع کردن

فارسی به عربی

الغ , امنع , حانة

پیشنهاد کاربران

ممنوع داشتن
محجر ساختن
( مصدر ) محجور کردن ممنوع ساختن : اگر از کتاب لعنی و سبی نسبت بصحاب. کبار مشهود افتد مواخذ. شدید کنم و کتابها محجر سازم . . .

بپرس