interdict (فعل)قدغن کردن، باز داشتن، رد کردن، اجازه ندادن، ممانعت کردن، ممنوع کردن، محجور کردن، نهی کردنdebar (فعل)باز داشتن، مانع شدن، محروم کردن، ممنوع کردنinhibit (فعل)مانع شدن، منع کردن، ممنوع کردن، باز داشتن و نهی کردن، از بروز احساسات جلوگیری کردنinjunct (فعل)ممنوع کردن
ممنوع داشتنمحجر ساختن ( مصدر ) محجور کردن ممنوع ساختن : اگر از کتاب لعنی و سبی نسبت بصحاب. کبار مشهود افتد مواخذ. شدید کنم و کتابها محجر سازم . . .+ عکس و لینک